مقدمه: پدیده میلیاردرهای آخرالزمانی
در سالهای اخیر، پدیده رو به رشدی در میان نخبگان فناوری و ثروتمندان جهان مشاهده شده است: آمادگی برای یک فاجعه آخرالزمانی قریبالوقوع. این افراد، که اغلب پیشگامان صنعت تکنولوژی هستند، بخش قابل توجهی از ثروت و انرژی خود را صرف ساخت پناهگاههای زیرزمینی لوکس، خرید جزایر دورافتاده و ذخیره منابع ضروری میکنند. این رفتار، که در نگاه اول ممکن است عجیب و غریب به نظر برسد، ریشههای عمیقتری در تفکر و جهانبینی این گروه دارد. سوال اینجاست که چه چیزی چنین دیدگاه بدبینانهای را در میان کسانی که بیشترین بهره را از پیشرفتهای بشری بردهاند، تقویت میکند؟ آیا این صرفاً یک وسواس شخصی است یا ناشی از یک فلسفه فکری خاص؟
یک سرنخ غیرمنتظره به یک متن سرمایهگذاری تخصصی و کمتر شناخته شده از دهه 1990 اشاره دارد. این کتاب یا جزوه، که در محافل خاصی دست به دست شده، به نظر میرسد چارچوبی فکری برای توجیه این نوع آمادگی برای فروپاشی اجتماعی یا زیستمحیطی فراهم کرده است. در حالی که جزئیات دقیق این متن پنهان مانده، اما تأثیر آن بر طرز فکر برخی از قدرتمندترین افراد جهان قابل انکار نیست. این پدیده نه تنها جنبههای اقتصادی و اجتماعی دارد، بلکه میتواند از نظر روانشناختی و اخلاقی نیز مورد بررسی قرار گیرد.
نوشته مرموز دهه ۹۰ و تاثیر آن بر ذهنیت نخبگان
متن سرمایهگذاری دهه 1990، برخلاف کتابهای پرفروش اقتصاد یا سرمایهگذاری عمومی، یک اثر تخصصی و نسبتاً پنهان بود که به جای تحلیل بازارهای مالی رایج، بر سناریوهای “ریسک شدید” و “نابودی کامل” تمرکز داشت. این متن، ظاهراً، به سرمایهگذاران آموزش میداد که چگونه داراییهای خود را در برابر رویدادهای فاجعهبار – از فروپاشی اقتصادی گرفته تا بلایای طبیعی و جنگهای جهانی – حفظ کنند. به جای تنوعبخشی به سهام و اوراق قرضه، این رویکرد بر تنوعبخشی به مکانها، منابع و مهارتهای بقا تأکید داشت. این آموزهها به طور خاص با طرز فکر رهبران فناوری، که به حل مشکلات در مقیاس بزرگ و تفکر “خارج از چارچوب” عادت دارند، همخوانی داشت.
این افراد، که خودشان در حال شکل دادن به آینده جهان از طریق نوآوریهای تکنولوژیکی هستند، به نظر میرسد از همان منطق “بدترین سناریو” که در توسعه نرمافزار و سیستمهای پیچیده به کار میبرند، برای آینده بشریت نیز استفاده میکنند. آنها به جای اعتماد به نهادهای سنتی یا راهحلهای سیاسی، به قابلیتهای شخصی و منابع مالی خود برای مقابله با عدم قطعیتهای عظیم اعتماد دارند. این متن، به عنوان یک منبع اولیه، به آنها یک “نقشه راه” برای این آمادگی داد، حتی اگر این نقشه راه به سمت یک آینده تاریک و انزواگرایانه باشد.
پیام اصلی این متن این بود که آسیبپذیریهای سیستم جهانی بسیار عمیقتر از آن چیزی است که به نظر میرسد و برای محافظت از خود و خانواده، باید فراتر از چارچوبهای معمول تفکر کرد. این رویکرد به نظر میرسد برای افرادی که به دنبال کنترل کامل بر محیط خود هستند و به ندرت به چیزی جز دادهها و منطق محض اعتماد میکنند، بسیار جذاب بوده است. در نتیجه، این میلیاردرها، که قدرت و نفوذ بیسابقهای دارند، شروع به سرمایهگذاریهای عظیمی در پروژههای “بقایای” کردند که شاید برای عموم مردم نامعقول به نظر برسد.
ذهنیت “آخرالزمانی”: ریشهها و انگیزهها
ذهنیت “آخرالزمانی” در میان نخبگان فناوری تنها به خاطر یک کتاب نیست؛ بلکه از ترکیبی از عوامل نشأت میگیرد. بسیاری از این افراد از پسزمینهای آمدهاند که بر کارآفرینی، نوآوری و “اخلال” (disruption) تأکید دارد. آنها در دنیایی زندگی میکنند که در آن شرکتها میتوانند در عرض چند سال از هیچ به امپراتوریهای جهانی تبدیل شوند و برعکس. این تجربه از تغییرات سریع و گاهی بیرحمانه، آنها را به این باور میرساند که سیستمهای بزرگتر نیز میتوانند به طور ناگهانی فرو بپاشند. همچنین، ماهیت کارشان در فناوری، که اغلب با سناریوهای “شکست” (failure scenarios) و امنیت سایبری سروکار دارد، آنها را به طور مداوم با آسیبپذیریهای سیستماتیک مواجه میکند.
علاوه بر این، دسترسی آنها به اطلاعات و دادهها، از جمله گزارشهای مربوط به تغییرات اقلیمی، پاندمیها، بیثباتی ژئوپلیتیکی و نابرابریهای اقتصادی، ممکن است دیدگاه بدبینانهای را در آنها تقویت کند. آنها ممکن است خود را “واقعبین” ببینند که خطراتی را مشاهده میکنند که دیگران نادیده میگیرند. این تمایل به تفکر در مورد “لبه پرتگاه” میتواند آنها را به سمت برنامهریزی برای فاجعه سوق دهد. از دیدگاه روانشناختی، این میتواند یک مکانیسم مقابلهای برای مدیریت اضطراب ناشی از کنترل ناپذیری جهان باشد. به جای احساس ناتوانی، آنها با ساختن پناهگاهها و ذخیرهسازی، حس کنترل و امنیت را برای خود ایجاد میکنند. این یک دیدگاه فردگرایانه و خودمحورانه از بقا است که در آن مسئولیت نجات جهان به عهده دولتها یا جامعه نیست، بلکه هر فرد باید برای خود تدبیر کند.
این ذهنیت همچنین میتواند با نوعی نخبهگرایی همراه باشد، جایی که آنها خود را متفاوت و مستحق بقا در برابر فروپاشی میدانند، در حالی که اکثریت جامعه ممکن است چنین شانسی نداشته باشند. این نه تنها شامل بقای فیزیکی است، بلکه حفظ دانش، تکنولوژی و میراث فرهنگی نیز در برنامههای آنها جای دارد، گویی که آنها متولیان آینده بشریت هستند. این تفکر به وضوح نشان میدهد که چگونه دسترسی به ثروت بیحد و حصر میتواند به دیدگاههای منحصر به فرد و بعضاً نگرانکننده درباره آینده منجر شود.
نمودهای عملی ذهنیت آخرالزمانی
نمودهای عملی این ذهنیت در اقدامات ملموسی دیده میشود که توسط این میلیاردرها و افراد بسیار ثروتمند انجام میشود. یکی از برجستهترین این اقدامات، ساخت “پناهگاههای بقا” (survival bunkers) است. این پناهگاهها اغلب در مکانهای دورافتاده و پنهان، از جمله در نیوزلند، ایالات متحده، و مناطق صعبالعبور دیگر، ساخته میشوند. این سازهها نه تنها برای مقاومت در برابر انفجارهای هستهای یا بلایای طبیعی طراحی شدهاند، بلکه مجهز به سیستمهای تصفیه آب، ذخیرهسازی غذا برای سالها، سیستمهای تولید انرژی مستقل، و حتی امکانات تفریحی و پزشکی هستند تا ساکنان بتوانند برای مدت طولانی در انزوا زندگی کنند.
علاوه بر پناهگاهها، خرید مقادیر وسیعی از زمینهای کشاورزی در مناطق دورافتاده نیز از دیگر اقدامات آنهاست. این زمینها نه تنها به عنوان مکانی برای عقبنشینی در نظر گرفته میشوند، بلکه به منظور تولید غذای پایدار و ایجاد جوامع خودکفا در صورت فروپاشی زنجیرههای تامین جهانی نیز خریداری میشوند. برخی از این افراد حتی تیمهای امنیتی خصوصی، پزشکان و معلمین را نیز استخدام میکنند تا اطمینان حاصل کنند که در صورت بروز فاجعه، نه تنها خودشان، بلکه خانوادهها و نزدیکانشان نیز در امنیت و رفاه نسبی به سر ببرند.
این اقدامات فراتر از صرفاً “آمادگی برای اضطرار” است؛ آنها نشاندهنده یک برنامه بلندمدت و سیستماتیک برای بازسازی زندگی در جهانی پس از فاجعه هستند. این افراد به جای تلاش برای جلوگیری از فاجعه، بر مدیریت و بقا در پی آن تمرکز دارند. این پدیدهای است که سؤالات جدیای را در مورد مسئولیت اجتماعی ثروتمندترین افراد جهان و تأثیر دیدگاههای آنها بر مسیر آینده بشریت مطرح میکند. به جای سرمایهگذاری در راهحلهای جهانی برای مشکلات پیش رو، این آمادگیهای فردی و نخبهگرایانه میتواند به نوعی انصراف از مسئولیت جمعی تلقی شود.
نقدها و پیامدهای اجتماعی این رویکرد
رویکرد “میلیاردرهای آخرالزمانی” با نقدهای جدی اجتماعی و اخلاقی مواجه است. منتقدان استدلال میکنند که این تمرکز بر بقای فردی و نخبهگرایانه، ثروت و منابع عظیمی را که میتوانست برای حل چالشهای واقعی جهانی مانند تغییرات اقلیمی، نابرابری، فقر و بیماریهای واگیردار به کار رود، منحرف میکند. به جای سرمایهگذاری در زیرساختهای عمومی، تحقیقات علمی فراگیر یا توسعه پایدار که به نفع همه بشریت باشد، این میلیاردرها منابع خود را به سمت پروژههای انزواگرایانه و خودمحورانه سوق میدهند. این میتواند به تشدید نابرابریها و ایجاد شکاف عمیقتر بین “نجاتیافتگان” و “فروپاشندگان” در یک سناریوی آخرالزمانی منجر شود.
علاوه بر این، این ذهنیت میتواند به نوعی “نخبگی نجات” (salvation elitism) دامن بزند، جایی که ثروت و قدرت، حق بقا را تعیین میکند. این نه تنها ناعادلانه است، بلکه میتواند پیامدهای روانی و اجتماعی مخربی برای جامعه به طور کلی داشته باشد. هنگامی که رهبران قدرتمند به جای امید و همکاری، بر بدبینی و انزوا تمرکز میکنند، این میتواند به تضعیف روحیه جمعی و کاهش تلاشها برای ساختن آیندهای بهتر برای همه منجر شود. سوال اینجاست که آیا این افراد، با تمام هوش و قابلیتهایشان، درک درستی از ماهیت واقعی بحرانهای جهانی دارند، یا اینکه ترس و تمایل به کنترل، آنها را به سمت راهحلهای ناامیدکننده و ضد اجتماعی سوق میدهد؟
جامعهای که در آن نخبگان خود را از سرنوشت جمعی جدا میکنند، جامعهای است که خطر از هم پاشیدگی و بیاعتمادی را به جان میخرد. به جای پذیرش مسئولیت رهبری و نوآوری برای نجات سیاره، این “دومرها” به نظر میرسد ترجیح میدهند از آن فرار کنند. این یک چالش فکری و اخلاقی بزرگ است که نیازمند بحث و بررسی عمیقتری در مورد نقش ثروت و قدرت در مواجهه با آینده بشر است.
نگاهی به آینده: پیامدهای تفکر آخرالزمانی
تفکر آخرالزمانی در میان میلیاردرهای فناوری پیامدهای گستردهای فراتر از سرمایهگذاریهای شخصی آنها دارد. این ذهنیت میتواند به تدریج در فرهنگ عمومی نیز نفوذ کند و به جای تشویق به حل مسائل از طریق همکاریهای جمعی، به انزوا و بیتفاوتی نسبت به مشکلات جهانی دامن بزند. اگر قدرتمندترین افراد جهان به جای راهحلهای جامع، بر بقای فردی تمرکز کنند، این میتواند به کاهش سرمایهگذاری در حوزههایی مانند بهداشت عمومی، آموزش، توسعه پایدار و صلح جهانی منجر شود. این یک چرخه معیوب است که در آن ترس از آینده به کنشهایی منجر میشود که خود میتوانند احتمال وقوع آن آینده ناخوشایند را افزایش دهند.
با این حال، باید در نظر داشت که برخی از این سرمایهگذاریها، مانند توسعه فناوریهای پایدار یا سیستمهای خودمختار، ممکن است در نهایت به نفع عموم نیز باشد، حتی اگر نیت اصلی آنها بقای فردی باشد. چالش اینجاست که چگونه میتوان این منابع و هوش را به سمت اهداف جمعیتر و سازندهتر هدایت کرد. شاید نیاز باشد که گفتگوی جدیتری در مورد مسئولیت اجتماعی ثروت و قدرت در قرن بیست و یکم آغاز شود. این گفتگو میتواند شامل بحثهایی در مورد نقش بشردوستی، سرمایهگذاری مسئولانه و رهبری اخلاقی در مواجهه با چالشهای وجودی باشد.
در نهایت، پدیده “میلیاردرهای آخرالزمانی” یک یادآور مهم است که حتی با اوج ثروت و فناوری، حس آسیبپذیری و عدم قطعیت همچنان وجود دارد. این نشان میدهد که درک ما از آینده چقدر میتواند متفاوت باشد و چگونه دیدگاههای فردی میتوانند بر سرنوشت جمعی تأثیر بگذارند. ضروری است که به جای پذیرش این دیدگاه به عنوان تنها راه، به دنبال راهحلهایی باشیم که بر تابآوری جمعی، همکاری و آیندهای عادلانه برای همه تاکید دارند.
منبع مقاله: https://www.ft.com/content/c5b6ee57-1f67-45d1-9088-33844e40640a